جدول جو
جدول جو

معنی باغ گندم - جستجوی لغت در جدول جو

باغ گندم(گَ دُ)
نام محلتی به یزد که آب انباری معروف دارد: آب انبار باغ گندم نزدیک چهار صد سال است مردم کوی باغ گندم از آن استفاده میکنند، در 971 هجری قمری ساخته شده چنانکه کاشی سر درش حکایت میکند:
دلیلی چو خضر از تو تاریخ پرسد
بگو روزی او بود آب کوثر (971 هجری قمری) .
(از تاریخ یزد آیتی ص 249)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد گند
تصویر باد گند
در پزشکی ورمی که در خایۀ مرد پیدا می شود، باد خصیه، باد فتق، فتق
فرهنگ فارسی عمید
(گمْ بَ / بِ)
دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 46 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و 5 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ دَ / دِ)
باد بویناک. باد متعفن. الریح المنتنه. (اقرب الموارد). زهم. زهمه. (منتهی الارب) ، بادفرا نیز گویند که بازیچۀ اطفالست و آن پوست پاره ای باشد مدور که ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا بگردش درآید و صدائی از آن ظاهر شود. (برهان) (آنندراج). رجوع به بادافراه، بادافره، بادفره، بادفر و فرفره شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان کبود گنبد بخش کلات شهرستان دره گز که در 29 هزارگزی جنوب کلات واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 114 تن سکنه و آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ)
بادیست که در خصیۀ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند. (برهان). فتق. (ناظم الاطباء). بادی که در شکم و خصیه پیچد و خصیه ازو ورم کند. (سروری). بادیست که در خصیۀ مردم پدید آید، خصیه ورم کند و خصیه را بپارسی گند خوانند و این مرض را بعربی فتق گویند بمعنی گشادگی که آن پرده ای است برخلاف فتق. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به باد فتق و بادگن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد گندی
تصویر باد گندی
فتق، غری
فرهنگ لغت هوشیار